نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

حال و احوال رضا جونی روزی که نمی خوابه

سلام گلم، این روزا غیر از شیطونی های تو خبری نیست. همین الان که برات می نویسم تو توی سالن هستی و داری بابایی رو اذیت می کنی،نمی دونم برای چی گریه می کنی که بابایی رو عاصی کردی و می گی " نمیشه، نمیشه ". اذان هم که دارن می گن و همین الانه هستش که تو بگی " اذون می گن ، بابایی اذون می گن ". نه مثل اینکه داری با خاموش کردن تلویزیون حال گیری می کنی . امروز از صبح نخوابیدی و حالت حسابی خراب و شیطونی هات شدید شده.   گفتن ندره که تو خیلی شر شدی ولی جالب اینجاست که وقتی امروز اومدم مهد تا بیارمت خونه دلم برات سوخت که مظلومانه  توی حیات مهد داشتی با پرستارت ساندویپ اون رو می خوری ، آخه اون ساعت(1:30) که تو میری مهد دیگ...
5 مرداد 1390

بابایی و رضا جونی

سلام وروجک بابایی ، بابایی حالش خوب نیست، اعصابش خورده،ولی از وقتی که مامانی با بابایی صحبت کرد حالش خوب شد برای همین همه با هم رفتیم بیرون دور زدیم، گشتیم، حسابی خوش گذشت، با همدیگه شیرموز بستنی خوردیم، بعد رفتیم پیتزا خوردیم. ...
3 مرداد 1390